مسافر خسته من
دوست خوب من ! سلام
زیر پلهای انتظار در انتظار کسی می ایستی که حتی فرق بین پل هوایی و زمینی را نمی داند. حال چگونه می توان انتظار داشت که تنهایی ات را بفهمد. دوستی ات را درک کند . شب بیداری ها و دلهره های لحظه به لحظه ات را درک کند. بهار که خوب است شاید تابستانت را هم باید خراب کند تا پاییز را زود هنگام برایت به ارمغان آورد. چگونه می توان از کسی انتظار دوستی داشت در حالی که چشم انتظاری را نمی فهمد ، زجرکشیدن مردی چشم به راه که در کنار پلی برای دیدن لحظه ای از عبور چشمان معشوقی زیبا رو ایستاده باشد.
سر سبزی شمال، صدای دریا ، آبی آسمان ،... تقدیم تو باد . تنها یکبار ، یکبار بگو : دوستت دارم ......
کاش معنی انتظار را می فهمیدی. کاش له شدن غرور مردی را زیر رگبار بی حوصلگی یک زن می فهمیدی. مردانگی را که له می کنی ، آنگاه حقیقت را در تنبان کدام نامرد نارفیقی می جویی . به کام نرسیده ناکامم می گذاری. دیدارت را از من دریغ می کنی. روزم را تیره ، شبم را ظلمانی . می خندی با دیگران و هدیه هایی که برایم آورده ای چه زود بدستم می رسد : گریه ، گریه ، گریه.....
سهم من همین است . و این هدیه ای است که سهم چشم انتظاری من است . کاش می فهمیدی گریه کردن یک مرد یعنی چه.
در کوچه تنهایی من رد کسی نیست
دیوانگی من به خدا سد کسی نیست
مجنونی ما تحفه ایام جوانی است
عشقی است درون دل ما حد کسی نیست
فارغ شدن از فکر و خیال تو محال است
غیر از تو میان دل ما خد(صورت) کسی نیست
حاصل شده از کوشش ما دفتری از عشق
این حاصل رنج دل ما کد(دسترنج) کسی نیست
مرگ است که شاید کند از دوست جدایم
این عشق چنان است که در مد(کشش) کسی نیست
در عشق بجز لذت ایام و صفا نیست
این ارثیه، سهم پدر و جد کسی نیست
....
عشق را با کسی سهیم شو که انتظار را ، قول و قرار و مرام ومعرفت را بفهمد.دوستی خوردن یک بستنی در کافی شاپی شیک نیست، ههمدردی و همدلی در ایام تلخ تنهایی است. هزار بار گفتمت: دوست خوب من . یک بار نگفتی عزیزم. نمی خواهم جای من باشی ، جای خودت باش تا به اندازه دلی که عشق را می فهمد دوستت داشته باشم.
تو را به اندازه تنهایی هایم می پرستم. سالم را به اندوه آلودی ، سکوت کردم. زجرم دادی ، سکوت کردم. تحقیرم کردی ، سکوت کردم، گریاندی ام ، سکوت کردم.به روز من ، به روزگار من خندیدی سکوت کردم.
هدیه ای جز انتظار برام نیاوردی ، سکوت کردم. زیر قول و قرارت زدی ، سکوت کردم. نه صدای تاری نه گیتاری برایم نواختی که قلب نا آرامم آرام شود ، سکوت کردم.همیشه از خودت گفتی ، همیشه مرا نادیده انگاشتی ، سکوت کردم.تا کی سکوت ، تاکی سکوت ......... بگذار فریاد ی بزنم، با همه آزار هایی که می دهی با همه طعنه هایی که می زنی. می دانم فریادم را نخواهی شنید .اما من جز دوست داشتنت چیزی را بر زبان نخواهم راند ،که مبادا دلت برنجند ، که مبادا بر گونه های زیبایت اشکی بلغزد. سکوت می کنم ، این بار هم. بگذار تو شاد باشی.
دوست خوب من !
آینه ای بیاور . موهایت را شانه کن. چقدر زود پیر شده ای . ومن چقدر زود شکسته شده ام. دریغ که جز غم تو چیزی در دل داشته باشم. سفری در پیش داری. دعایت می کنم. این زندگی چقدر لعنتی شده است. دایم مرا از خودش پیاده می کند. آدمهای تنها ، همیشه زندگی را با پایی پیاده طی می کنند. و دریغ اگر این کاروان، جامی خوش بر من نثار کرده باشد ، که تا به حال جز نوشی از غم و اندوه بر من نصیب نکرده است.
ربنا آتنا
آتنا
آتنا
عشق
عشق
عشق
......و از خدا برای تو، برای او ،برای من ، برای ما عشق طلب می کنم و سینه ای که از کینه تهی باشد.
خسته از همه نفرتها و نفرینها دعایت می کنم. سفری سبز را برایت آروز می کنم. هر کجای این جاده زندگی که بایستی لابد یک نفر پیدا می شود که بپرسد : "دل خوش سیری چند" . و من بلافاصله جواب می دهم به قیمت یک لبخند . به قیمت اینکه یک بار بگویی : دوستت دارم........
سلام وبلاگت عالیه اگه تونستی به ما هم سربزن خیلی باحالی ممنون