مناجات نامه خواجه عبدالله رایانه ای

منا جا ت نا مه خوا جه عبدا لله رایا نه ا ی

ای خدا Hard دلم Format کن
fiLd من را خا لی بر کت کن
 
Optionغم را خدا یا On مکن Fil اشکم را خدا یا Run مکن

 
Deltree کن شا خه ها ی غصه را سردی و ا فسر دگی را . هر سه را

 
Jumper شا د ی بیا تا Set کنیم سیستم اند و ه را Reset کنیم

 
نام تو Password د ر ها ی بهشت آ درس E-mil سایت سر نو شت

 
ای خدا ر و ز ازل CAD داشتی Mouse بود اما مگر Pad دا شتی

 
کر چنین طرح 3 D میز د ی طرح خو د را بر روی C D میز د ی

 
تا بیفتد BuG د ر ا ند یشه ما ن تا که ویر و سی نگر دد ر یشه مان

ای خدا ا ز بهر ما این فر ست بهر دلها ی پر آ تش Fan فر ست

 
ای خدا حرف دلم با کی زنم Help میخوا هم که F1 میز نم 
 

هو


People see God every day; they just don't recognize Him.
.مردم هر روز خدا را می بینند، فقط او را تشخیص نمی دهند

Let God love others throght you,
and let God love you throght others.
.بگذار خداوند دیگران را به وسیله تو دوست بدارد و تو را به وسیله دیگران

God understands our prayers even
when we can't find the words to say them.
.خدا دعای ما را می فهمد، حتی وقتی کلمه ای برای گفتنش پیدا نمی کنیم

When you'r self-esteem is low
think about being created in the image of God.
،هر وقت احساس احترام به خود در شما کاهش یافت
.فکر کنید که خداوند شما را به صورت خودش آفریده است

We may have different holidays and different prayers,
but we have the EXACT SAME God which means
we are more the same than we are different.
،ممکن است ما تعطیلات و دعاهای متفاوت داشته باشیم
.اما همگی دقیقا یک خدای واحد داریم
.این نشان می دهد که شباهت های ما بیشتر از تفاوت های مان است


Every evening I turn my worries over to God.
He's going to be up all night anyway.
.هر شب نگرانی هایم را به خدا وا می گذارم
.او به هر حال تمام شب بیدار است

God is a circle whose center is everywhere and
whose circumference is nowhere.
.خداوند دایره ایست که مرکزش همه جاست، و محیطش هیچ کجا نیست

God gives the nuts but he does not crack them.
.خدا گردو را می دهد، اما آن را برای مان نمی شکند

Rebellion to tyrants is obedience to God.
.سرپیچی از فرمان ظالم، اطاعت از امر خداست

God has never given us a dream without also
including the power to achieve that dream.
.خداوند هرگز به ما رویایی نمی دهد که توان تحقق بخشیدن به آن را نداشته باشیم

God has given us two hands-one to receive with
and the other to give with.
We are not cisterns made for hoarding;
we are channels made for sharing.
.خداوند به ما دو دست داده است، یکی برای گرفتن و دیگری برای دادن
،ما مخزن هایی نیستیم که برای ذخیره چیزها ساخته باشند
.ما کانال هایی هستیم برای تقسیم چیزها

If God gave you everything you asked for,
where would you put it?
،اگر خداوند همه چیزهایی را که می خواهی به تو می داد
آنها را کجا جا می دادی؟

 

فریدون مشیری

تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست!
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست!
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!
**********
هنوز پنجره باز است.
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری.
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترّنم شیرین ، به آن تبسم مهر
به ان نگاه پر از آفتاب ، می نگرند.
***********
تمام گنجشکان
که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند؛
تو را به نام صدا می کنند!
هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج
کنار باغچه ،
زیر درخت ها،
        لب حوض
درون آیینه پاک آب می نگرند.
**********
تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیده ست
طنین شعر نگاه تو در ترانه من.
تو نیستی که ببینی ، چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من.
**********
 
تو نیستی که ببینی ، چگونه ، دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه ، بال گسترده ست
تو نیستی که ببینی ، دل رمیده من
به جز تو ، یاد همه چیز را رها کرده ست.
 
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین ،
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی!


فریدون مشیری

 
 همیشه در نوشته های من خدا حضور داشته است
 چون خدا همچون دختر بچه کوچکی در درون من نفس می کشد
 و در تمام نوشته های من ؛‌ شیطان هم حضور داشته است
 چون شیطان همچون سوسکی سیاه با شاخک های دراز در درون تاریک های درون من لانه کرده است
 دختر بچه کوچک از سوسک سیاه نمی ترسد ولی از آن بدش می آید
 یکبار دختر کوچک درونی من به من گفت اگر آن سوسک نبود الان برای خودش خانمی شده بود
 سوسک سیاه نفرت انگیز  من از چاه های متعفن درونی خودم متولد شده است
 و دختر بچه کوچک هم  در بطن  اندک خوبی هایی که دارم  رشد می کند
 من حامل خدا و شیطانم
 و در تمامی کارها و حرف ها و نوشته هایم آثاری از این دو را به همراه دارم
 دخترک زیبا و کوچک درونی من دستانی کوچک و لطیف با انگشتانی کشیده دارد
 و چشمانی درشت  و زلال و همیشه مرطوب
 و من گاهی ناخواسته اذیتش می کنم
 و او به جای گریه کردن سکوت می کند و نوازشم می کند
 و من از این سکوت و نوازش او ؛‌ به گریه می افتم
 و سوسک سیاه در لحظه های گریه من در ته عمیق ترین چاله هایی که نور را یارایی برای رسیدن به آنجا نیست مخفی می شود
 و با کرک های زمخت پاهای کلفتش سعی می کند چاله را عمیق تر کند
 دختر کوچک درونی من هیچگاه سوسک را نمی کشد
 دختر کوچک درونی من نور را دوست دارد و من گاهی تمام دریچه ها را برویش می بندم
 درون من گاهی شبیه سیاهچاله های متعفنی می شود که خودم هم از آن گریزانم
 و گاهی دست های کوچک دختر بچه کوچک درونی من دریچه ها را باز می کند و من دوباره نفس می کشم
 من حامل تمام خوبی ها و حامل تمام بدی هایم
 دختر کوچک درونی من عاشق من است و من بیشتر اوقات او را از خود دور می کنم
 دختر کوچک درونی من دوست دارد زودتر بزرگ شود و دست مرا بگیرد و با خودش ببرد به دشتی که تمام وسعتش سبز و لاجوردیست
 و من گاهی فراموش می کنم که او برای بزرگ شدن به چیزهایی نیاز دارد
 من همه چیز را می دانم و هیچ چیز را نمی فهمم
 و این عمیقا تاسف بار است .

بعد از غیبتی طولانی آمدم

 بهشت همان راه بهشت است

 

 فلوت بی نهایت، بی وقفه نواخته می شود،
 و نوایش عشق است.
وقتی که عشق تمام محدودیت ها را ترک می گوید،
 به حقیقت می رسد.
رایحه اش به چه وسعتی پخش می شود!
پایانی ندارد، هیچ چیز سرراهش را نمی گیرد.
شکل این نوا درخشان است
همچون میلیون ها خورشید:
آن وینای بی قیاس نت های حقیقت را می نوازد.
 
طریق عشق ظریف است!
در آن، نه خواستن وجود دارد و نه نخواستن،
 در آنجا فرد خویش را در پاهای او گم می کند،
 در آنجا فرد در شوق جستن غرقه می شود:
غوطه ور در اعماق عشق
همچون ماهی در آب.
 
عاشق هرگز در تقدیم کردن سرش
برای خدمت به خدایش تاخیر نمی کند.
 
کبیر راز این عشق را برملا می کند.


                                            **********************

دلت اومد که این طوری منو فراموشم کنی
اشکمو صد پاره کنی ، این جوری خاموشم کنی
چترتو وا کردی گلم ، نشد یه بار نگات کنم
رفتی برو ، اما بذار یه بار دیگه نگات کنم

               یه عمری آسمون بودی ، دستم به تو نمی رسید
نه قطره ای روی زمین ، نه چشم تو منو ندید
هر چی  رو من قسم دادم به حرمت ستاره ها
تا که به تو نشون بدم ، بین تموم قطره ها
خدا که این قصه رو دید از رو زمینش منو چید
ابری شدم که آسمون ، باز دوباره منو ندید
از بخت بد، من این بالا ، این آسمونِ رو زمین
باید که قطره ای بشم ، ای آسمون منو ببین
قطره شدم از آسمون تا که بگم دیوونتم
من عاشق بوی نمِ اشکای روی گونتم
به جای بارون گریه ها ، مال تو باشه نازنین
بذار که با لمس تنت آروم بمیرم رو زمین
نذار که حرف آخرم ، با گریه همبازی بشه
بگو که من دوسِت دارم ، تا این دلم راضی باشه
هیچی نگفتش آسمون ، حتی منو نگا نکرد
تو لحظهً مرگ منم ، یه بار منو صدا نکرد... 

 

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما ....